یک جمله مهم از هنری فرد

یک جمله مهم از هنری فرد
هنری فورد در ۳۰ جولای سال ۱۸۶۳، در دهکدهی گرین فیلد دیترویت، ایالت میشیگان آمریکا به دنیا آمد. او یکی از ۶ فرزند ویلیام فورد و ماری لیتیگات بود؛ خانوادهای مهاجر و مزرعهدار. ویلیام فورد در ایرلند متولد شد و بعدها به همراه والدینش به آمریکا مهاجرت کرد و ماری، دختر یک زوج بلژیکی مهاجر در آمریکا بود.

هنری فورد از کودکی هیچ علاقهای به کار در مزرعه نداشت. مرگ مادرش وقتی او فقط ۱۲ سال داشت، او را بسیار آشفته و پریشان کرد و پسازآن هنگامیکه پدرش از او خواست در کار کشاورزی به او کمک کند، درخواست پدر را نپذیرفت. او به کارهای مکانیکی و صنعتی علاقه داشت و ساعت جیبی را که در ۱۵ سالگی از پدرش هدیه گرفته بود، بارها باز میکرد و قطعات آن را جدا و دوباره به هم وصل میکرد. در سن ۱۶ سالگی او به شهری در اطراف دیترویت رفت و ۳ سال بهعنوان یک کارآموز مکانیکی، کار کرد.
بااینحال هنری که میخواست با دختر مزرعهدار همسایه ازدواج کند، در سال ۱۸۸۲ به خانه برگشت. در آن زمان رسم بود پسران خانواده کار پدر خود را ادامه دهند؛ ولی هنری که بهشدت از کشاورزی بیزار بود، تنها بهظاهر پیشنهاد پدرش را که میخواست او را وارث خود کند، پذیرفت. او بیشتر اوقات در کارگاه ماشینآلاتی که خودش در مزرعه ساخته بود، به ساخت و تعمیر قطعات مکانیکی مشغول بود. در همین کارگاه بود که او کار روی موتورهای بخار قابل حمل وستینگ هاوس را شروع کرد. او همزمان از کارگاه خود برای برش و فروش الوار هم استفاده میکرد و البته به تعمیر ماشینهای کشاورزی هم میپرداخت. در همین دوره، هنری در کالج کسبوکار گلداسمیت، تحصیلات خود را در رشتهی تجارت ادامه داد.

شرکت خودروسازی دیترویت، پروژهی موفقی برای هنری فورد نبود. اتومبیلهای تولیدشده کیفیت خوبی نداشتند و هزینهی بالایی به او تحمیل میکردند که فقط باعث ضرر شده بود. درنهایت شرکت ورشکسته شد و هنری فورد آن را در سال ۱۹۰۱ منحل کرد.
در اکتبر سال ۱۹۰۱، فورد با کمک هارولد ویلز، اتومبیلی با ۲۶ اسب بخار قدرت طراحی و تولید کرد. موفقیت این اتومبیل باعث شد سهامداران شرکت سابق دیترویت بار دیگر دورهم جمع شوند و این بار شرکتی به نام «هنری فورد» تأسیس کنند. هرچند درگیریهای مداوم هنری با سهامداران، باعث شد او شرکت را ترک کند. پیرو این امر، شرکت سابق او نام کادیلاک را برای خود انتخاب کرد.

دو سال بعد یعنی در سال ۱۹۰۳، هنری فورد سومین شرکت خود را با شراکت الکساندر مالکومسن و با سرمایهای به مبلغ ۱۶۰ هزار دلار تأسیس کرد. هرچند این سرمایه فقط روی کاغذ واقعیت داشت و آنها فقط ۲۸ هزار دلار صرف راهاندازی شرکت کرده بودند که این مبلغ هم از پیشفروش سهام شرکت بهدست آمده بود. این بار شریک فورد بود که نمیتوانست نقشههای او را مبنی بر پایین نگهداشتن قیمت و افزایش تولیدات بپذیرد. مالکومسن سرانجام از فورد جدا شد و فورد با مالکیت سهام او، به مقام ریاست شرکت رسید. در این زمان فورد اتومبیلی تولید کرد که با سرعت ۹۱.۳ مایل (۱۴۶.۹ کیلومتر) در ساعت، رکورد پرسرعتترین اتومبیل روز را از آن خود کرد. این اتومبیل که کمی بعد 999 نامیده شد، توسط رانندهی مسابقهای، برنلی اولد فیلد، به همگان معرفی شد و نام برند فورد را در آمریکا به شهرت رساند.

یک جمله مهم از هنری فرد
شکست بهسادگی فرصتی برای شروع دوباره است تا این بار هوشمندانهتر عمل کنید.
داستانی وجود دارد که واقعی بودن آن تأیید نشده است، اما پیامی که درون آن است دستکمی از حقیقت ندارد: توماس ادیسون لامپ را پس از صدها تلاش ناموفق اختراع کرد. در مصاحبهای از او پرسیدند: «پس از صدها تلاش ناموفقت چه احساسی داشتی؟» پاسخ او عالی بود: «من صدها بار شکست نخوردم، بلکه صدها راه پیدا کردم که با آنها نمیشود لامپ اختراع کرد.»
هر شکست برای او بهمنزله یک درس جدید بود. درسی که به او آموخت که چهکاری بینتیجه و در عوض کدام کار درست است.
هر تلاش ناموفق و هر شکست، گامی اساسی در مسیر موفقیت است. تسلیم شدن پس از شکست کار آسانی است که اکثر ما انجام میدهیم، اما باید آن را بهعنوان یک درس در نظر بگیریم. به شکستهای خود توجه کنید و آنها را بررسی کنید. در این صورت رمز رسیدن به موفقیت را خواهید آموخت.
[…] همچنین ببینید… […]